نقش حكومت و دولت مردان در گسترش مهرورزى از ديدگاه شهيد مرتضى مطهرى
نقش حكومت و دولت مردان در گسترش مهرورزى از ديدگاه شهيد مرتضى مطهرى
نويسنده:رضا بیادی
منبع:روزنامه جوان
منبع:روزنامه جوان
تعريف مهرورزى:
مهرورزى يعنى محبت كردن، ديگران را دوست داشتن، ابراز همدردى كردن، عشق ورزيدن نسبت به بندگان خدا، كمك كردن به ديگران و... .تمام تعاريف فوق از مهرورزى و شقوق آن صحيح است اما مهمترين موضوعى كه به مهرورزى معنا مى بخشد و مستقيما متوجه دولت اسلامى است و بار مسووليت آنان را سنگين و دو چندان مى سازد همانا برقرارى عدالت در جامعه اسلامى است.
بنابراين شايد زيباترين تعريفى كه بتوان از واژه مهرورزى در رابطه با حكومت و دولت اسلامى بيان كرد نگاه عادلانه و برقرارى عدالت اجتماعى در سطوح مختلف جامعه است. به عبارت ديگر اهتمام دولت به ايجاد و برقرارى عدالت اجتماعى ضمن آن كه مى تواند حلال بسيارى از مشكلات اجتماعى باشد ، مهرورزى را نيز به معناى واقعى خواهد ساخت.
خداوند در قرآن كريم مى فرمايد «ان الله يامركم بالعدل و الاحسان...»
«اگر يكى از معانى مهرورزى را جود و احسان و نيكى كردن به خلق خدا تعريف كنيم آنگاه در كلام خداوند متعال نيز مى بينيم كه موضوع عدل قرين با احسان ذكر شده است. هر چند كه جود و احسان نزديك به يكديگرند نه عين هم، زيرا احسان اعم است از جود، هم شامل بخشش هاى مالى است و هم شامل ساير نيكى رساندنها.»
و لذا از ديدگاه شهيد مطهرى عدالت فلسفه اجتماعى اسلام را تشكيل مى دهد و مى فرمايد: عدل در اجتماع به منزله پايه هاى ساختمان است (و) جامعه را هرگز با جود و احسان (به تنهايى) نمى توان اداره كرد، پايه سازمان اجتماع عدل است، احسان و جودهاى حساب نشده و اندازه گيرى نشده كارها را از مدار خود خارج مى كند... (زيرا) احسان از نظر اجتماع به منزله رنگ آميزى و نقاشى و زينت ساختمان است، اول بايد پايه درست باشد بعد نوبت به زينت و رنگ آميزى و نقاشى مى رسد.
اگر خانه از پاى بست ويران است ديگر چه فايده كه خواجه در بند نقش ايوان باشد اما اگر پايه محكم باشد در ساختمان بى نقاشى و بى رنگ آميزى هم مى توان زندگى كرد، ممكن است ساختمان فوق العاده نقاشى خوب داشته باشد و ظاهرش جالب باشد اما چون پايه خراب است يك باران كافى است آن را بر سر اهلش خراب كند. به هرحال عدالت بصورت يك فلسفه اجتماعى اسلامى مورد توجه مولاى متقيان بوده و آن را ناموس بزرگ اسلامى تلقى مى كرده و از هر چيزى بالاتر مى دانسته، سياستش بر مبناى اين اصل تاسيس شده بود و مى توان در سيره كلامى و عملى آن بزرگوار مشاهده كرد. ايشان برنامه اى در دوران حكومتش داشت كه تنها اين بود كه در دوره خودش نگذارد حقوق مردم حيف و ميل و پايمال شود، بلكه برنامه اش اين بود كه حقوق پايمال شده گذشته را كه اجحاف گرها مال خود و ملك خود مى دانستند برگرداند. در شرايط كنونى دولت اسلامى چنانچه خواهان تحقق مهرورزى به معناى از پيش گفته شده است بايد بستر و زمينه فرهنگ عدالت محورى را اول از سازمان دولت آغاز كرده و بعد به سطوح مختلف جامعه تسرى بخشد. زيرا به واسطه عدالت است كه آسمانها و زمين پابرجا مى ماند (بالعدل قامت السموات و الارض) و زشتى ها و پلشتى ها از جامعه اسلامى رخت مى بندد. مهرورزى يعنى ايجاد جامعه اى متعادل و مسلما اخلاق متعادل در جامعه متعادل رشد مى كند.
اگر سازمان اجتماعى و مقررات دولتى و حقوقى اجتماعى، موزون و متعادل نباشد اخلاق شخصى و فردى و اجتماعى موزون نخواهد ماند. اثر عدم تعادل اجتماعى تنها در طبقه عام مردم نيست كه محرومند، طبقه خاصه يعنى طبقه ممتاز و ويژه خواران كه مواهب را بيشتر به خود اختصاص داده اند هم زيان مى برند، طبقه عامه نيز فشرده و عصبى مى شوند و آثار و مآثر آن ايجاد طبقه اى بيكاره و بى هنر و كم استقامت و ناشكر و كم حوصله است كه مى تواند موجب فساد اجتماعى و عامل برهم زدن اخلاق جمعى و اجتماعى باشد. رانت خوارى، رشاء و ارتشاء، تبعيض، فقر، دزدى، قتل، تجاوز و... نيز نتيجه بى توجهى دولت اسلامى به عدم مهرورزى در جامعه و نداشتن نگاه عادلانه به عامه مردم است.
على عليه السلام درباره طبقه خاص در فرمان معروف به مالك اشتر مى نويسد: براى والى هيچكس پرخرج تر در هنگام سستى، كم كمك تر در هنگام سختى، متنفرتر از عدالت و انصاف، پرتوقعتر، ناسپاس تر، عذرناپذيرتر، كم طاقت تر، از طبقه خاصه نيست همانا استوانه دين و نقطه مركزى واقعى مسلمين و مايه پيروزى بر دشمن، عامه مردم مى باشند، توجه تو همواره به عامه مردم معطوف باشد نه به طبقه خاص. از همين جا مى توان فهميد كه بود و نبود عدالت در رفتار مردم تاثير دارد، زيرا وقتى كه در عقايد و اخلاق تاثير داشت قهرا در اعمال هم تاثير دارد. قل كل يعمل على شاكلته (هر كسى مطابق آنچه كه فكر مى كند و عقيده دارد و مطابق حالاتى كه در روحش هست عمل مى كند) (اسرا/۸۴ ) ريشه اعمال آدمى در روح او است.
گذشته از اينكه بى عدالتى و تفاوت و تبعيض و احساس غبن و محروميت اجتماعى اين آثار را دارد كه ذكر شد، خود فقر و احتياج سببش هر چه باشد، خواه بى عدالتى يا چيز ديگر، خودش يكى از موجبات گناه در جامعه است. اگر ضميمه بشود با احساس مغبونيت و محروميت ديگر بدتر، اگر ضميمه بشود با حسرت كشيدنهاى عده اى براى ارزشهاى مادى و هنجار شكن مثل داشتن خانه بزرگ، اتومبيل گران قيمت، وسايل زينتى و تجملى، داشتن مناصب دولتى و... باز از آن هم بدتر، آنوقت اين گونه افراد هميشه به خود خواهند گفت: سخن درست بگويم نمى توانم ديد/ كه مى خورند حريفان و من نظاره كنم؛ همين نمى توانم ديد، سبب و عامل بسيارى از انحرافات اجتماعى مثل سرقت، رشوه گيرى، اختلاس و خيانت به اموال عمومى مى شود، سبب مى شود كه غل و غش و تقلب و چاپلوسى در كارها ايجاد شود و افرادى براى اين كه خود را به دسته يا گروهى خاص برسانند، از هر ترفندى استفاده كنند، در نتيجه حقوق مردم و اجتماع در يك فرايند غيرمنطقى منكوب و لگدمال خواهد شد. دولت اسلامى لازم است در وهله اول مهرورزى را به خوبى تبيين و تفسير نمايد و شقوق آن را در جامعه عمل نمايد. دولت اسلامى بايد شكاف طبقاتى را با مهرورزى به معناى واقعى بزدايد، فقر را چه در زمينه معنوى و چه در امور مادى از بين ببرد.
على عليه السلام به فرزندش محمد حنيفه فرمود: اى فرزندم از ديو مهيب فقر بر تو مى ترسم، از او به خدا پناه ببر، فقر موجب نقصان دين است. نقصان دين يعنى چه، يعنى فقر آدمى را كه ايمان قوى و فرهنگى متعالى نداشته باشد زود وادار به گناه مى كند. بسيارى از گناهان هست كه از فقر و احتياج ناشى مى گردد. لذا رسول اكرم (ص) فرمود «كاد الفقر يكون كفرا» فقر نزديك به سر حد كفر است، فقر روح را عاصى و عزيمت را ضعيف مى كند. و لذا امير مومنان در ادامه فرمود: فقر فكر را پريشان و دهشت زده مى كند. عقل و فكر در اثر احتياج و فقر و نبودن وسايل زندگى مناسب، تعادل خود را از دست مى دهد، و در نتيجه انسان ديگر نمى تواند خوب بينديشد و فكر كند، همان طورى كه بعضى از مصيبت ها توليد پريشانى فكر و خيال مى كند فقر نيز چنين است. تدبير صواب از دل خوش بايد جست- سرمابه عافيت كفاف است نخست- شمشير قوى نيايد از بازوى سست- يعنى زدل شكسته تدبير درست، البته هميشه افرادى وجود دارند كه از اين امر مستثنى هستند و حوادث روزگار خللى در روحيات آنان ايجاد نمى كند.
بعد فرمود: فقر سبب ملامت و سركوبى و تحقير مردم و در نتيجه سبب پريشانى روح و موجب عقده اى شدن انسان مى گردد. يا شايد مقصود اين جمله اين است كه تو با مردم عداوت و دشمنى پيداخواهى كرد و مردم را مسوول بدبختى خود خواهى خواند. دولت اسلامى بايد مهرورزى را در مبارزه بى امان با رانت خواران و ويژه خوران دنبال كند و با ابزار و تمهيدات عقلايى اين تصور غلط كه احراز مناصب دولتى و مديريتى مساوى است با بهره مندى از تمام مزايا و مواهب شيرين (كه خود اين معضل هم مى تواند يكى از آثار و تبعات شكاف طبقاتى باشد) را از اذهان افراد و طبقه اى خاص بزدايد. تحقق اين موضوع (عدالت محورى و مهرورزى) زمانى است كه ابتداء مسئولين دولتى و حكومتى از خود و خانواده خود شروع كنند و به قول امام صادق عليه السلام: «كونوا دعاه الناس بغير السنتكم» مردم را بغير زبانتان با عمل فرا خوانيد. دولت اسلامى موظف است در ميان مردم جهت بهره مندى از مزايا و امكانات، مساوات حقيقى برقرار نمايد. مساوات حقيقى هم اين نيست كه به توانايى ها و پتانسيل هاى افراد جامعه نگاه يكسان داشته و مواهب و مزايا را بطور مساوى تقسيم نمايد، كه اگر اينگونه باشد تبعيض و بى عدالتى را در جامعه گسترش داديم.
بلكه مساوات حقيقى اين است كه اگر قرار است عده اى در مسابقه اى مثل دوندگى شركت كنند، شرايط حضور و شركت در مسابقه براى كسانى كه توان مسابقه را دارند يكسان قرار دهند و به فراخور استعداد افراد در جلو و عقب ماندن مسابقه حقوق و مزاياى آنان كه تحت عنوان جايزه ياد مى شود اعطا گردد. مساوات حقيقى اين است كه امكانات مساوى براى همه افراد فراهم شود، ميدان براى همه بطور مساوى باز باشد، زمينه براى همه متساوى فراهم باشد، تا اگر كسى همت داشته باشد در هر كجا كه هست و در هر طبقه اى كه هست، بتواند در پرتو لياقت و استعداد و بروز فعاليت به كمال لايق خود برسد. حالا هر كس كوتاهى كرد، خودش كرده، هر كس كوتاهى نكرد نتيجه اش را مى برد.
تبعيض و تفاوت ناروا اين است كه از لحاظ امكانات و شرايط عمل، همه افراد مساوى نباشند. براى يكى امكان بالا رفتن بر نردبان ترقى باشد براى ديگرى نباشد، يكى محكوم باشد به پايين ماندن و ديگرى با همه عدم لياقت دستش را بگيرند و بر صدر مجلس اجتماع بنشانند. سعدى مى گويد: وقتى افتاد فتنه اى در شام/ هر كس از گوشه اى فرا رفتند/ روستازادگان دانشمند/ به وزيرى پادشا رفتند/ پسران وزير ناقص عقل/ به گدايى به روستا رفتند/ حقيقت اين است كه جامعه عادل و متعادل، جامعه اى كه قانون مساوات بر آن حكم فرماست، جامعه اى كه مطابق دستور رسول اكرم (ص) از نظر امكانات مساوى همه كاسنان المشط مانند دندانه هاى شانه باشند، اين نوع جامعه را مى توان نام جامعه بى طبقه اسلام ناميد. يعنى جامعه اى بى تبعيض، جامعه اى كه امتيازات موهوم در آن بى اعتبار است. البته نه جامعه بى تفاوت كه حتى امتيازات و مكتسبات و لياقت ها و استعدادها نيز در آن اجبارا ناديده گرفته مى شود. اگر دولت اسلامى نگاه و رويكردش به مردم اينگونه باشد كه توصيف شد، عملا مهرورزى به معناى واقعى صورت گرفته است.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}